درایو تست Audi R8 V8 از سال 2007

وحشی "هشت" تصور می کند

دفترچه خاطرات هفتگی Audi-R8 برای چاپ پیتر کوچکتر تهیه شده است. عکس: الکساندر کلنف.
پنجشنبه ، 08/21/08 روز دوست یابی
از 12 تا 13 ساعت ، طبق گفته های آئودی-R8 کروات ، توسط روزنامه نگاران گرفته شده است تا سوار شوند. من دیروز در مورد این موضوع در سینک فهمیدم. به هر حال ، آنها در چه نوع نماینده من مرد یا زن هستند؟ من همیشه این ابهام را دوست نداشتم. خوب است که حتی زودتر از من حذف شدم ، من تاکسی با تبلیغات نیستم. من می دانم که من عالی به نظر می رسم ، اما هنوز هم کمی عصبی هستم. در اینجا ، در مرکز آئودی ورشو ، من چهار ماه است که زندگی می کنم. من برای تست های نشانگر خدمت می کنم ، اما کمی رفتم ، بیشتر و بیشتر به اختلافات مشتریان با فروشندگان گوش کردم که آیا قدرت کافی دارم. من بلافاصله می گویم: در مسکو ، 420 اسب من جایی برای لذت بردن از آنها ندارند.
و اینجا رئیس ما با یک روزنامه نگار است که آنها در مورد فروشنده مارگ صحبت می کنند. اما این یکی من را در محل کار خریداری نمی کند. احساس می کنم اولین کسی نیست که آئودی دارم. با اعتماد به نفس پشت فرمان می شود ، فقط اکنون پوست صندلی از لبه های لبه سمت چپ ، و نه چندان دور از دست و پا زدن! در راه سرمقاله ، من از Cherry BMW عکاسی کردم. این پنج نفر جلوتر بودند. اما روزنامه نگار من به گاز فشار نیاورد ، به اطراف نگاه کرد. من قبلاً به این واقعیت عادت کرده ام که همه به من نگاه می کنند ، و او فکر می کند که او و هر دستگاه زیبایی در او مهار می شوند. من هنوز نفهمیده ام که چه چیزی در پشت سر اوست.
آنها در مورد موتور من می گویند: آنها می گویند ، روغن می خورد و در صندوق عقب شما برای حمل یک لیتر یدکی نیاز دارید. این خوبه.
از دو تا شش ساعت او در حیاط دفتر تحریریه ایستاد. هوا خوب بود ، مردم در جمع من آمدند و از هر طرف سیگار کشیدند. در ساعت 18.05 ، روزنامه نگار من با یک همکار بیرون آمد و ساعت خوبی به من رفت ، صحبت کرد. در مورد کمک فنر که در آن مایعات مغناطیسی ویسکوزیته را در یک ثانیه تقسیم می کند ، در مورد ترمزهای سرامیکی که می توانم قرار دهم ، اما در روسیه آنها یک سیستم صوتی معتبر را برای آنها ترجیح می دهند. به دلیل این تقاضا ، اکنون باید دیسک های ترمز سنگین چدن را حمل کنم. یک همکار در مورد توده های غیرقابل اثبات به عنوان مهم برای راحتی و رسیدگی صحبت کرد ، و در اینجا وزنهای موجود در هر چرخ
سپس آنها در مورد گیربکس رباتیک بحث کردند ، شکایت کردند که به شدت تغییر می کند. با شتاب سریع ، این دلپذیر است و با رانندگی معمولی آن را آزار می دهد. برای آنها مشخص نیست که چرا ناگهان در ترافیک جعبه خیلی سریع به طرف خنثی تغییر می کند ، و سپس راننده گاز را فشار می دهد ، یک موتور وحشتناک شنیده می شود ، اما ماشین رانندگی نمی کند. معلوم است که شما باید دوباره برنامه را روشن کنید! آنها موافقت كردند كه این كار برای راحتی انجام شده است ، تا در هنگام توقف های كوتاه به ترمز اعتماد نكنید. اما من سوء ظن به نقص دارم. من حتی کمی برنده شدم و قرار بود مورد توهین قرار بگیرم ، اما مال من (بنابراین من با او تماس خواهم گرفت) ساعت 20 را روی زارچنی پرتاب کردم ، جایی که ارائه Infinity-FX از قبل آغاز شده بود. ما با شیک به آنجا سوار شدیم ، معدن نتوانست مقاومت کند و در محل پوشانده شده با ماسه ای به گاز داده شد ، حتی من از تخریب محور عقب تعجب کردم.
سپس تیراندازی در برابر پس زمینه کوههای آهن زنگ زده و جرثقیل های بندری متروکه وجود داشت ، همانطور که ممکن است حدس بزنید ، نه Infinity-FX ، بلکه یک دختر زیبا با موی قرمز است که با زانوهای تیز خود در تمام قسمت های براق من قدم می زد. بنابراین ، برای این کار R8 را در روسیه خریداری می کنند؟ اما من به شما هشدار می دهم: فریب دادن در صندلی مناسب ، زیبایی بسیار ساده تر از کاشت او از آنجا است. اوه ، چگونه من با او نگران بودم! همسر در ساعت دو صبح با یک چمدان پرواز کرد که در صندوق عقب من قرار نگرفت. او این مسئله را خیلی دیر فهمید ، اما یک همکار آشنا در ماشین دیگری به شما کمک کرد. بنابراین من نتوانستم آن را در فرودگاه شب تکرار کنم ، هیچ ارتباطی با تاکسی ندارم. شب در خیابان گذراند تا به آن عادت نکند. در مرکز آئودی خود ، همچنین شب در حیاط.
جمعه ، 08/22/08 توجه بیش از حد
من می خواهم صبح در ردیف چپ کار کنم ، عجله ندارم ، اما اولین بازرس ترافیک من را کند می کند و سه ردیف راست را متوقف می کند. به دلیل این چک ها ، من یک نمونه کارها از اسناد و پول کوچک را با خود می آورم. آنها گذرنامه چهره ملیت آلمان را نشان دادند و ترک کردند. سوار عصبی در سمت چپ و در سمت راست بین ردیف ها موتورسواران می شوند. چنین رشته ای روی درب ، سپس به دنبال باد در میدان باشید!
تقریباً کل روز که من در حیاط سرمقاله ایستادم ، مواد من برای نمایندگی خودرو و در ترافیک روز جمعه حفر نکردم. او فقط یک بار با هنرمند اصلی بیرون رفت (درک یک مرد ، با طعم) ، در امتداد خیابان ساخاروف به هم رفت. من می خواستم سوءاستفاده را نشان دهم ، اما اینجا کجا شتاب می گیرید؟ فقط نمونه کارها در قفسه پشت صندلی مسافر دروغ نمی گفت ، همه چیز در تلاش بود تا هر مهار زیر آرنج راننده پرواز کند. این هنرمند آن را دوست داشت ، اما هنوز هم گفت که من نوعی عصبی هستم.
شنبه ، 08/23/08 دو هشتم
ساعت 8.40 ما بیست دقیقه قبل به آرایشگاه رسیدیم و وقتی پرده ها روی درها باز شدند ، نام من دیده شد: یک هشت. تصمیم گرفتم در عکس ضبط کنم. به نظر می رسد که صاحب موسسه ، چینی ها و در هشت نفر تعداد شاد از نماد ثروت ، سعادت ، موفقیت بی پایان را می بیند.
او المپیک به ما نرفت. اما همه سبک شناسان بالا رفتند. من یک کلمه جدید از آنها یاد گرفتم: جالب.
یکشنبه ، 08.24.08 در حلقه خانواده
روزنامه نگار و دخترش مادربزرگ خود را ترساندند ، گویی قاشق از صداهای لوله اگزوز من خم شده است ، و مادربزرگم از آنها التماس می کند که چیزهای خانگی خود را خراب نکنند.
دوشنبه ، 08/25/08 کابوس
همه چیز خوب شروع شد. در مسیر آموزش دیمیتروفسکی هیچ ترافیکی وجود نداشت ، آنها به سرعت وارد ردیف سمت چپ شدند. من حتی برای عکس در کلیسا قرار گرفتم ، گنبد او به محفظه موتور من نگاه کرد ، که روی شیشه منعکس شده بود. تقریباً احساس آسمانی کردم. اما پس از سه کیلومتری ، انتظار عبور از محل دفن زباله ، زیردریایی ها و تأییدیه ها آغاز شد ، حداقل با شامپو شسته شد. چهار جوکر به توزین نزدیک شدند و پیشنهاد دادند که ترخیص کالا از گمرک را برای من افزایش دهند. تعجب کرد که چرا چرخ یدکی دوم وجود ندارد ، زیرا چرخ های عقب از جلو گسترده تر هستند. آیا فکر می کنید این هوخماچی می دانند اگر لاستیک های پر سرعت من در جایی در خارج از شهر گرفتار شوند ، چه باید بکنند؟ وقتی اصلاً هیچ گونه خجالتی وجود ندارد ، بهتر است در مورد آن فکر نکنید. و با ترخیص جاده ای 105 میلی متر ، که انتظار می رفت در سه نقطه باشد ، فهمیدم که بهتر است از شهر خارج نشود. در حالی که در گودال مشاهده ، یک همکار هوشمند اطلاعات من را در مورد پیچیدگی های خنک کننده یک موتور بزرگ و گرم بارگیری کرد ، چهار مجموعه حدود 2.4 اتمسفر تمام چرخ ها ، نوار را به یک سنسور به پشت بام وصل کرد. مغناطیسی است ، به بدن آلومینیوم نمی چسبد. من افتخار می کنم که من کل بدنه آلومینیوم ، عناصر قدرت ، پیستون ها ، یک سیلندر بلوک تمام فلز بالدار هستم. و جوکرها همه یکسان هستند: به گفته آنها ، مراقب باشید ، کوکتل لوزکوفسکی! شما به ماسه تبدیل خواهید شد! چه نوع مردم تکریم نیستند!
بالاخره بیایید برویم. هشت ماهواره حرکات من را از فضا کنترل می کنند ، تجهیزات اطلاعاتی در مورد رفتار ارگانیسم قدرتمند ارائه می دهند. رژیم شهر گذشت جالب نیست. با توقف 100 کیلومتر در ساعت 70 متر سرعت می گیریم. آه چه خجالت آور! بنابراین ، شامپو روی دیسک های ترمز یا هنگام روغن کاری ، روی دیسک های ترمز قرار گرفت. دو یا سه تلاش دیگر و زمان P ، پس از 36 متر متوقف شد. دیسک ها تا 800 درجه گرم بودند ، چرا من سرامیک دریافت نکردم.
هیچ چیز ، هنگام شتاب به حداکثر سرعت خنک می شود! من حداکثر داده های گذرنامه 278 کیلومتر در ساعت را ارائه ندادم. و شتاب من به صدها نفر ، به گفته آزمایش کنندگان ، می تواند قدیمی تر از 5.8 ثانیه باشد. دویدن طبیعی است. ما باید سلامتی شما را بررسی کنیم!
خوب ، حالا من آنها را نشان خواهم داد! آنها ESP را خاموش کردند ، می خواستند یک بشکه را در خم لغزش کنند. سپس من از کلمات متخصص آزمون رکورد می دهم و عبارات داغ را پرتاب می کنم: وحشی است ، مانند کارتهای ناامید کننده ، Zh-zhik ، و شما در حال حاضر به عقب می روید. اولین باری که می توانستم اشتباه کنم ، سپس آن را اصلاح کردم ، اما هنوز هم آن را چرخانده ام. فقط برای چهارمین بار اتفاقی افتاد. من آن را مدیریت نمی کنم ، او من را کنترل می کند. اسباب بازی پیچیده من سوار اتومبیل های مختلف شدم ، آنها سریعتر ، اما محبت تر بودند. شاید آنها این را ایجاد کنند که با انتقال در آنجا همه چیز الکترونیکی است
همکار من ، با شنیدن چنین کلماتی ، تصمیم گرفت از زمین آموزش خارج شود. و من آن را دوست ندارم وقتی لاستیک هایم به تکه های کوچک پاره می شوند. من شروع کردم به زندگی دیگری در مسکو. در راه ، روزنامه نگاران همه در مورد من بحث کردند. یک همکار گفت که او به همراه برادرم در یک نمایش در خارج از کشور رفت ، او به خوبی مدیریت شد ، پاسخ داد. speepive ، احتمالاً گرفتار شده است.
بعد از چنین آزمایشاتی در عصر ، من به دعوت گروه فولکس واگن فرستاده شدم. خوب است که به پدران روی نور نگاه کنیم. اما به دلیل یک ترافیک بی معنی ، من به جایی نرسیدم و نیمی از راه را برای من انداختم و او به مترو هجوم آورد. فردا روز مطبوعات در نمایشگاه بین المللی موتور مسکو است. صبح به آنجا می رویم.
سه شنبه ، 08/26/08 زندانی Dungeon
تمام روز در زیر Crocus-Expo ایستاد. پارکینگ در این نمایشگاه بسیار زیاد است ، اما هنوز مکان های کافی وجود ندارد ، بنابراین مجبور شدم خودم را نگه دارم. معدن که به اندازه کافی در نمایندگی اتومبیل مدلهای جدید مختلف دیده شد ، فقط در عصر بازگشت. واضح است که ، با عجله به خانه رفتن و یک مأمور پلیس جاده ای که در زیر نفس او قرار دارد ، به من داد. آنها هنوز هم سیاهههای مربوط به آنجا را پراکنده می کنند! خوب ، من تو را می بخشم. شما یک تپه می بینید ، آهسته و به یاد می آورید: پایین من و هر آنچه بالاتر از آن است شاهکار فکر مهندسی است!
چهارشنبه ، 08/27/08 در سفیر آلمان
تا اواخر عصر ، او منتظر درب جلو به محلی بود که روزنامه نگاران من در پذیرش سفیر آلمان بودند. و به همین ترتیب من به ورودی زرق و برق دار ساختمان می چرخم ، با چراغ ها جاری شدم. در مرکز سایت در نزدیکی چشمه ، میهمانان با گروه ها خداحافظی می کنند. ما با روزنامه نگار من سوار می شویم ، در چراغ ها می درخشیم ، به زیبایی مسافر را در ماشین دوخته ایم (آنها همچنین می گویند ، در مورد اتومبیل می نویسد) ، ما به آرامی چسبانده و می رویم. این کار من برای تحت تأثیر قرار گرفتن است!
پنجشنبه ، 08/28/08 خانه!
ساعت هشت ساعت در خط و نیم کار ایستاده ایم تا کار کنیم. سال بعد این روزها من تعطیلات را برای شخصیت چهار ردیف خود می گذرانم تا ساعت ها از پرواز بیرون بیایم. مانورهای عصبی همسایگان در جریان از افکار غم انگیز درباره فراق قریب الوقوع با دوستان جدید یک مجله محبوب منحرف می شوند. از نکات آنها ، شما باید تحت تشخیص قرار بگیرید ، از این همه ، هفت هزار نفر در سرعت سنج. در سلامتی من ، من مطمئن هستم ، اما پیشگیری از بخشی از فرهنگ کلاس بالا.
خانه ، در مرکز آئودی ، من توسط راننده سرمقاله ساشا گرفته شدم. در راه ، او با یک دوست دختر تماس گرفت و گفت که چگونه او به 200 نفر در خیابان ساخاروف سوت زد. او البته مطرح کرد ، اما تصور کرد. برای 6 میلیون روبل ، همه می توانند آن را تحمل کنند. بنابراین من در دفتر خاطرات خود می نویسم ، روزی آنها منتشر می کنند
 
 

منبع: مجله "رانندگی"