درایو تست لکسوس RX از سال 2012 SUV
سوشی در شکلات
برای ادبیات مدرن روسی ، ایگور سونارنکو ، تبلیغ کننده ، که به طور گسترده در محافل باریک به عنوان یک تاج شناخته می شود ، کمتر از دوستش ، لئونید پارفیونوف ، برای ایجاد یک پخش ویژه از خبرنگاران NTV انجام نمی داد. آقای Pvinarenko Autopilot پیشنهاد سفر یک هفته در Lexus RX300 جدید را ارائه داد.من بلافاصله می گویم: من فقط یک کاربر هستم. Sitt - شروع - رفت. او وارد شد - ترک - و فراموش کرد که فکر کند. وسیله نقلیه! مردی برای ماشین نیست. و ماشین برای یک شخص است. مثل این.
روزگاری ، افکار در مورد تمبرها و اتومبیل های خارجی ، در مورد مکعب ها و پانل ها ، ترخیص کالا از گمرک و ABC در ذهن من می چرخید. اما این همه قبل از ملاقات با یک ماشین ایده آل است. ایده آل نیست به معنای این که شما ، طرفداران ماشین ، فکر می کنید. و در دیگری: این یک ایده خالص از یک ماشین است که به نقطه پوچی رسیده است. این خودرو مانند وسیله نقلیه به شکل خالص ، کاملاً عاری از لایه های جانبی (یک اسباب بازی ، پرستیژ ، مبارزه با یک مجتمع فرومایه شخصی ، سرخوردگی ، خودپرداز و غیره) یک بار ، با دادن یک ماشین برای سرویس ، من پنج مورد برای استفاده موقت دریافت کرد - منظورم Vazovskaya است. این ماشین با اثری نجیب زنگ زدگی و صندلی راست شکسته بود. به نظر می رسد که وی در دوران ماتریالیسم تاریخی متولد شده است: من این پنج کشته شده را پشت سر گذاشتم و با غم و اندوه زیادی به آن نگاه کردم ، اما مجبور شدم بروم. آهی کشید - و او رفت. و اینجا جالب ترین نتیجه آن آزمایش است: دستگاه هر سه روز بی عیب و نقص رفتار می کرد که ما در کنار هم بودیم! او به درستی من را از نقطه A به نقطه B تحویل داد ، و سپس با هم ، و بیشتر در امتداد الفبای: خسته ، اما راضی به بند M بازگشت: و خود را گرفت و فکر کرد که در این سه روز هرگز به این دستگاه فکر نمی کرد! از کجا قرار دهید ، چگونه می توان از آن محافظت کرد ، از کجا می توان قطعات یدکی و غیره را دریافت کرد. سرانجام ، چه کسی و چه فکر می کنم وقتی من دیدنی او را رانندگی می کنم. آزادی ، سبکی ، آرامش - این کلمات وقتی به یاد می آورم آن دستگاه عالی را به ذهن می آورند.
دو کست. با این حال ، مقدمه به تأخیر افتاد. خواننده قبلاً منتظر توصیف اشتیاق برای لکسوس بود. بیا بریم...
بنابراین ، من اتومبیلی را گرفتم که معلوم شد یک جیپ است (به معنای بومی و غیرحرفه ای کلمه) و درون آن فرو رفت. گریت ، عفونت! با نگرانی فکر کردم مثل ، آیا این همه مال من است؟ اول ، یک بازی عاشقانه آغاز شد - در غیر این صورت نمی توان آن را صدا کرد. نه بلافاصله پدال به کف! شماره برای مدت طولانی او آینه ها را با جوی استیک پیچید. وی پنجره ها را باز و بست. او کل صندلی را به عقب و جلو حرکت داد و پشت را تنظیم کرد ، و غلتک برای راحتی در قسمت تحتانی کمر پف کرد: در جهت های مختلف با نازل های تهویه مطبوع یا به اصطلاح کنترل آب و هوا در جهات مختلف منفجر شد. او به اطراف نگاه کرد: همه این دکمه ها از همه جا ، برخی از سنسورها ، شماره گیری ها ، شماره گیری ها ، برخی از حسگرها ، برخی از حسگرها ، به نوعی deja vue. چی؟ جایی که؟ و ناگهان فهمیدم که چه چیزی از آن الهام گرفته شده است: ضبط کننده های باستانی ژاپنی. مثل این است که من در داخل یک کانترهای غنی نشسته ام. این تصور توسط موسیقی که از همه طرف در جریان بود شدت گرفت. درست است ، این فقط یک رادیو در یک خط 6 و خط بود ، مانند یک پارچه ، من در آن لحظه چیزی برای چسبیدن نداشتم.
با بازی به اندازه کافی ، من تویوتا حیاط روسیه را ترک کردم. حرکت در خیابان Schepkin یک طرفه است ، اما نگهبان به من اجازه نداد به سمت راست مورد نیاز من و دو اتومبیل در طول جریان در جایی زدم و گذرگاه را مسدود کرد. مجبور شدم به سمت چپ بپیچم و بر خلاف همه قوانین بروم. و در آن لحظه ویژگی اصلی این دستگاه افتتاح شد: آن - با من در داخل - سکوت از دست رفته بود ، بی رحمانه راه را به جاده می داد. و آنها به من نگاه می کردند که بازنده ها به رئیس بزرگ نگاه می کنند. یک هفته بعد ، هنگامی که کامیون زباله بی دقتی بریده شد ، من این تجربه را به یاد آوردم ، این احساس ظریف با غم و اندوه دلتنگی جزئی: به نظر من این ماشین توسط رانندگان پیش رو اوقات فراغت با زیبایی شلوغی با دانش آموزان پیشرفته دیده می شود ، که که بنا به دلایلی تصمیم گرفت به من بدهد ، اگرچه اینطور بود ، اگرچه اینطور بود ، اگرچه من سؤال نکردم. اما ، ما توجه داشتیم ، من نتوانستم امتناع کنم.
و بنابراین ، این بدان معنی است که من به ترافیک مسکو منزجر کننده می روم. به هر حال ، اگر شخصی دستگاه جدیدی داشته باشد و همچنین با یک جعبه اتوماتیک ، آنقدر آزار دهنده نباشند. و ، با کنترل آب و هوا فراموش نکنید! شما به آرامی ، پایین ، پایین ، به معنای قد ، به بررسی همسایگان در طول جاده می روید: در اینجا به ذهنم خطور کرد که چگونه می توانم از شر ترافیک در مسکو خلاص شوم. این کار را می توان با یک سکته مغزی انجام داد! خوب ، دقیق تر ، دو سکته مغزی. مورد اول: مسافرت کامیون ها را به طور متفاوتی از شب در اطراف شهر ممنوع کنید. و دوم: همه این انبارها ، جایی که کالاها از همه طرف گرفته می شوند ، بگذارید شب ها باز شوند! و آنها در طول روز یک کامیون کمپرسی غیرمجاز را در باغ می گیرند - و در مجازات او: آنها می دانند ، کودکان عوضی. در غیر این صورت آنها خون ما را می نوشند ، جایی برای رانندگی روی لکسوس ...
دومین ویژگی ماشین - از آنهایی که بلافاصله باز شدند ، این بود: همه چیز روی اعصاب است! کمی که از کنار آن خواهد آمد ، من در حال حاضر فریاد می زنم: کجا ، عوضی ، شما صعود می کنید! حتی یک ساعت هم نمی توانم طرف خود را بپیچم! بعد از صبح ، همسرم را فرستادم تا ببینم زیبایی من در زیر پنجره ارزش دارد یا در حال حاضر ، tyu -u. ترس - با این حال ، مجازی: ماشین ، از یک طرف ، مال من نیست ، اما از سوی دیگر ، به طور کامل بیمه شده است - همسایه گرفتار شد. او منتظر ماند تا من در نزدیکی خانه باشم و سپس با نگاهی تاریک به وجود بیاید و از او پرسید: آیا نمی ترسید که آنها دزدی کنند؟ در پاسخ ، من در چهره او خندیدم. با این حال ، وی ادامه داد:
- آیا چهار نفر من را به یاد دارید؟
و چه چیزی را به خاطر بسپار ، او تمام آخر هفته در حال حفر است ، به طوری که او حداقل به نوعی ادامه می یابد. شما نمی توانید بدون اشک نگاه کنید.
-با دیروز او را دزدیدند.
چه کسی ، فقیر ، فشار می آورد؟ این نوعی احمق از حیاط همسایه بود. روز بعد او پیدا شد.
آن شب با یک هیجان جزئی خوابم برد ، اما با آرامش خوابیدم.
کلینتون و مونیکا. روز بعد من یک تجارت جدی داشتم - ارائه دو کتاب خودم. درست در VDNH سابق ، یک نمایشگاه کتاب افتتاح شد. من به آنجا رفتم ... من در امتداد شافت Rostokinsky عجله کردم و یک ترافیک وجود دارد ، زیرا از فاصله زمانی بین آهنگ های تراموا ، آنها صفحات را برداشته و اتومبیل ها از ترس از این سد می ترسیدند. در ابتدا با عجله ، فکر می کنم در اینجا ما از فراز و نشیب استفاده خواهیم کرد! اما همسرم آستین من را کشید:
- ترحم به ماشین ، هیولا!
خوب ، خوب ، پشیمان شد. به خاطر چنین روزی: من سوار شدم ، پارک کردم و منظره های پرتنش رانندگان را گرفتم. آنها چنین اندیشه ای را می خوانند: شما کجا هستید ، حرامزاده ، اینقدر پول دزدیدید؟ من ماشین را تنظیم کردم ، به جستجوی همکار خود آلفرد کچ نگاه می کنم (ما یک کتاب جعبه ودکا را با او تهیه کردیم). در اینجا او ، مناسب با کلمات است:
- و من فکر می کنم: چه کسی در چنین ماشین نقره ای زیبا پیش می رود؟ و این ، معلوم است ، شما!
اوه ، چگونه ، شخص آن را دوست داشت ، با وجود این واقعیت که خودش به BMW از آخرین مدل در آنجا می رود-بسیار سالم ، سیاه ، مانند کوسه به نظر می رسد.
خوب ، ما به سمت انتشارات خود رفتیم ، کتاب خود را به عموم ارائه دادیم ، چند نسخه را در آنجا امضا کردیم و سپس پیشنهادی برای شستشوی این موضوع از طرف دوستداران کتاب تهیه شده است. درست در محل من قبلاً لیوان را در دستم گرفتم ، اما ناگهان تعجب کردم: راننده چنین اتومبیل در چرخ چقدر استفاده می شود؟ به طور خلاصه ، من از الکل خودداری کردم ...
من بیرون می روم ، همه در چنین اندیشه ای ... من فتح می کنم ... به جای R ، قلم را روی D و پایین با پایین روی نوعی مانع قرار می دهم. قسم خوردن کثیف ، بیرون می روم و می روم تا ببینم چیست. معلوم شد که در مقابل من یک بلوک بتونی قرار داده است ، که روی آن با محافظت از میل لنگ کمی دویدم. کثیف ، می بینید ، بلوکی که با آنها رابطه جنسی برقرار کرده اند ، مانند کلینتون با میمون ، - من افکار خود را به صورت نرم تولید می کنم. من این دفاع کارتر را احساس می کنم - دست نخورده! اما به نوعی او زیر انگشتانش عجیب خم می شود ، من هرگز مجبور نبودم این را تجربه کنم. و مسئله این است که محافظت پلاستیک است! از همان مطالبی که برای نوشتن ماشین به مواردی رفت. ام ... من واقعاً انتظار نداشتم: و این همه با Bumers پلاستیکی ساده است! به طور کلی ، این به هیچ وجه نبود که آهنگ های تراموا 100 ساعت در ساعت عجله نکردند - چنین فکری چشمک می زد.
اسب پدال. اما همه در مسکو برای آویزان کردن نیست. اینجا کجا شتاب می گیرید؟ کجا عجله خواهید کرد؟ تا آخر هفته ، تصمیم گرفتم که برای قارچ در منطقه کالوگا تظاهرات کنم. روز جمعه ، او خانواده خود را بارگیری کرد - و برو! طبق قطعه کوتاه بزرگراه کیف ، از جاده حلقه مسکو تقریباً به ونوکوف ، این جاده مانند سفارش یک ماشین غنی سریع خارجی بود: پرواز - من نمی خواهم. به نظر می رسد که شما در حال مدیریت هواپیما هستید: همه چیز یکنواخت ، مستقیم و نه حفره است. درست است ، من اعتراف می کنم که بیش از 140 کیلومتر در ساعت ندادم. و این 140 به راحتی ، گویا خودشان بسیار آسان داده شدند. چنین مشاهده ای شما پدال را به کف فشار می دهید ، به تدریج و به آرامی می رود و به کف نزدیک می شود ناگهان عصبی می شود و مانند آن ، چنین هیاهو روشن می شود. شما مانند یک اسب راکد شکسته و پرواز می کنید. فقط اسب در چنین شرایطی ، من شخصاً شاهد آن بودم ، برخلاف لکسوس ، او نیز با صدای بلند گوز می کند. بنابراین ، با این پدال ، با این تلاش سبک ، پس از آن خشمگین شد ، مقایسه زیر روشن می شود: گویی شما به نقطه G. فشار می دهید. به عبارت دیگر ، من شکی نداشتم که لکسوس زنانه ندارم واد
و در اینجا چیزی است که هنوز در بزرگراه قابل توجه است ، بر خلاف مسکو ، جایی که چنین است ، بنابراین برای خزیدن ، هیچ تفاوتی وجود ندارد - شیشه جلو خیلی خنک است! من هر چند وقت یکبار برای یک ویزور خورشیدی تاشو به پیشانی خود چسبیده ام. خوب ، صرفاً مانند هشت! و آینه در چشم راست است ، که به نوعی در ژیگول نیز وجود دارد: در انصاف باید گفت که به معنای خوب شباهت با هشت وجود دارد: ماشین به راحتی و مانور به نظر می رسد! برای هیچ چیز که این یک انبار سنگین است! بعد از اینکه معلوم شد که او خیلی سنگین تر از لادا نیست ، به اندازه کافی عجیب.
قارچ ، پلیس و تخم مرغ. چه چیز دیگری باعث ناراحتی من شده است - با این حال ، نور بررسی بدی در مکانهایی است که مثلث های عقب در آن قرار دارند ، یا همانطور که در آنجا خوانده می شوند ، چنین پنجره های عقب. آنها خیلی کوچک هستند - برای زیبایی مشخص است. بله ، و قفسه های درب بسیار ضخیم و به شدت ترمز می کنند ، کارهای زیادی انجام می شود تا بتوانید راننده را بررسی کنید: اما باز هم ، اگر در نظر بگیرید که رانندگان از شما مانند آتش می ترسند ، آنها خودشان را شكار می كنند ، کمی چشمک می زنند از یک سیگنال چرخش.
بفرمایید. من در حال عجله هستم ، در کیف. قطعه نماینده این مسیر به پایان رسید ، یک جاده ساده روسیه از بین رفته است. البته آسفالت. اما چنین ، صرفاً مال ما. و چاله هایی روی آن ، و تکه ها ، برجستگی ها و روبان ها. به طور کلی ، تمام برجستگی ها من بود. من نمی گویم که خیلی لرزید ، این نبود. اما اطمینان از اینکه این ماشین در جاده های کامل غیر روسی ساخته شده است ظاهر شد. این تردید همچنین برخلاف پژو ، توسعه دهندگان لکسوس هرگز اتومبیل های آفریقا را ساختند ، که با آنها مشترکات زیادی داریم.
خوب ، من تقریباً به محل رسیدم. به کسی که آسفالت ، حتی بد ، پایان یافت و مجبور شد از نیم کیلومتری آغازگر غلبه کند. او بی اهمیت به نظر می رسید: دو غرفه عمیق به داخل خاک مایع رفتند و در آن گم شدند و وحشت را گرفتند: هیچ کابل وجود ندارد ، تراکتور هنوز گرفتار شده است ، و آنچه را می توان روی آن پرتاب کرد ، و او تمایلی به فکر کردن در مورد آن ندارد. اگرچه: ما در یک اتومبیل با افزایش صلیب هستیم! چگونه فراموش کردم! و بنابراین: نرمی و هزینه زیاد ماشین من را از این فکر که تقریباً یک وسیله نقلیه همه چیز هستم ، کاملاً منحرف کرد. اما من این را به یاد آوردم و لبخند زدم: اکنون ، اکنون دیفرانسیل را مسدود می کنم ، دنده های کاهش یافته را روشن می کنم و با جسارت شستشو در این گل کابوس! اما آنجا نبود: بعد از پنج دقیقه جستجو ، فهمیدم که چنین گزینه هایی در این مدل وجود ندارد. اه چطور! خوب ، چرخش نکنید! با عبور از آن ، من به داخل رودخانه سوار شدم و به باتلاق شنا کردم: ماشین به سمت راست ، سپس به سمت چپ و مانند آن ، شنا می کرد و به کلاه گوش نمی داد. اما او به جز زخم های ناچیز ، در اصل ، به جلو شنا کرد. آنچه از او لازم بود. در نتیجه ، من به مقصد رسیدم. با پذیرش خالص ترین مهتاب روستا ، که من به طور معمول با تخم مرغ های خام پاشیده ام ، به رختخواب رفتم. من بد خوابیدم از طریق یک رویا ، من در مورد کجا و چگونه می توانم در این مکان های ناشنوایان پلیس جستجو کنم ، اگر ناگهان چیزی با ماشین باشد. اما ، خوشبختانه ، هیچ کس به آنجا فشار نیاورد.
... روز بعد با دو سطل قارچ - من آنها را درون تنه فرو کردم ، با یک موتور الکتریکی مخصوص درب را باز و بسته کردم - ما به مسکو بازگشتیم. یک هیجان رفت ، یک عادت به ماشین بوجود آمد ، من 140 پیاده روی کردم و همه را به طور غیرقانونی پیشی گرفتم. خوب بود ، با نگاهی به مانیتور رایانه ای روی تخته ، برای درک اینکه متوسط \u200b\u200bمصرف بنزین 12 لیتر در 100 کیلومتر است ...
فراق یک روز بعد ، در مسکو ، من برای یک جلسه تجاری به لکسوس رفتم ، جایی که مجبور شدم مردم را با تخفیف بشکنم. او لمس کرد - و بلافاصله ترمزها را داد: خوب ، چه کسی چنین موضوعی را بر روی چنین اتومبیل سوار می کند؟ اره او به NIVA نقل مکان کرد و مطابق با کار ، آن را کامل کرد.
شما می پرسید: با عبور از چنین اتومبیل به نوعی ماشین ، چه احساسی داشتید؟ چیز خاصی نیست. شما به سمت خود می روید و می روید. ما هیچ Autobahns آلمانی در اینجا نداریم ، که یک اتومبیل با علامت گذاری به مقیاس سرعت سنج تا 240 مورد نیاز است. ما قبل از چنین سرعت فضا جایی برای سرعت بخشیدن به اینجا نداریم. و این صدمه دیده است که تقریباً اتومبیل رانندگی کند که جایی برای پراکندگی ندارد. اما می توانید با آن تصور کنید!
و این چیز در زندگی ما نیز مهم است ...
متن Igor Svinarenko ، عکس Maxim Gudkov
Igor Svinarenko. 46 سال فارغ التحصیل دانشگاه ایالتی مسکو. یک روزنامه نگار با پروفایل گسترده ، به همان اندازه با موفقیت در مورد سیاست و شراب و زنان می نویسد. در سال 1999 ، به خبرنگار سال این جایزه اهدا شد. در گذشته اخیر -ویرایشگر -در مجله Brownie ، گوشه ویژه انتشارات Kommersant. در حال حاضر - ناشر مجله خرس. نویسنده چندین کتاب که آخرین آن جعبه ودکا است - با همکاری آلفرد کوچ نوشته شده است.
لکسوس RX300. یکی از محبوب ترین مدل های لکسوس در بازار روسیه. پیش نمایش یک ماشین جدید با یک شاخص قدیمی در نمایشگاه اتومبیل دیترویت 2003 برگزار شد. این خودرو در دو نسخه موجود است: برای بازار آمریکا و برای اروپا. در اتومبیل های در نظر گرفته شده برای دنیای قدیم ، شش V شکل از 3.0 لیتر و ظرفیت 204 اسب بخار نصب شده است. حداکثر سرعت 200 کیلومتر در ساعت است. شتاب 0-100 کیلومتر در ساعت -9.9 ثانیه. مصرف سوخت در شهر 16.9 لیتر است. قیمت مسکو از 54.9 هزار دلار است.
منبع: "Autopilot"